اهل سنت و سوالاتی که بدون پاسخ مانده؟؟؟ شیعه و حقانیتش در آیات و روایات و دلایل عقلی در مناظره
تکیه برسایه ها برابر است با سقوط کردن .....
یک شنبه 24 خرداد 1394برچسب:, :: 1:53 ::  نويسنده : alabd

توجه توجه توجه 

سایت ها ی که محکم ومتقن  به شبهات اهل سنت جواب داده و در مقابل هم سوالاتی که بدون جواب هستند را از اهل سنت داشته   

1- سایت  ولیعصر عج الله 

http://www.valiasr-aj.com

 

2- موسسه آموزشی و پژوهشی مذاهب اسلامی

 http://mazaheb.com/

3-موسسه درالاعلام لمدرسة اهل البیت علیهم السلام 

http://www.darolelam.ir/

4- شبکه جهانی ولایت 

http://www.velayattv.com/fa/index.php

 

 

 

 



یک شنبه 24 خرداد 1394برچسب:, :: 1:36 ::  نويسنده : alabd

مناظره شیخ بهایی با عالم سنی   

محمد بن حسین بن عبدالصمد معروف به «شیخ بهایی» از علمای معروف و از مفاخر جهان تشیع در قرن دهم و یازدهم هجری است که به سال 1301 ه. ق از دنیا رفت و قبرش در مشهد در جوار مرقد شریف حضرت رضا علیه‏السلام است.

او در یکی از سفرهای خود، با یکی از علمای اهل تسنن ملاقات نمود، و خود را در مقابل او، در ظاهر شافعی وانمود کرد.

آن دانشمند اهل سنت که از علمای شافعی بود، وقتی که دانست شیخ بهایی، شافعی است، و از مرکز تشیع (ایران) آمده، به او گفت: «آیا شیعه برای اثبات مطلوب و ادعای خود، شاهد و دلیل دارد؟».

شیخ بهایی: من گاهی در ایران با آنها روبرو شده ‏ام می‏ بینم آنها برای ادعای خود شواهد محکمی دارند.

دانشمند شافعی: اگر ممکن است یکی از آنها را نقل کنید.

شیخ بهایی: مثلا می‏گویند: در صحیح بخاری (که از کتب معتبر اهل سنت است) آمده، پیامبر صلی اللَّه علیه و آله فرمود:

فاطمه بضعه منی من آذاها فقد آذانی و من اغضبها فقد اغضبنی:

«فاطمه علیهاالسلام پاره‏ ی تن من است، کسی که او را آزار دهد، مرا

آزار داده، و کسی که او را خشمگین نماید مرا خشمگین نموده است» [1] .

و در چهار ورق دیگر در همان کتاب است:

و خرجت فاطمه من الدنیا و هی غاضبه علیهما:

«و فاطمه وفات کرد در حالی که نسبت به ابوبکر و عمر، خشمگین بود» [2] .

جمع این دو روایت و پاسخ به این سؤال طبق مبنای اهل سنت چگونه است؟

دانشمند شافعی در فکر فرورفت (که با توجه به این دو روایت، نتیجه این است که آن دو نفر، عادل نبودند پس لایق مقام رهبری نیستند) پس از ساعتی تأمل گفت: گاهی شیعیان دروغ می‏گویند، ممکن است این هم از دروغهای آنها باشد، به من مهلت بده امشب به کتاب «صحیح بخاری» مراجعه کنم، و صدق و کذب دو روایت فوق را دریابم، و در صورت صدق، پاسخی برای سؤال فوق پیدا کنم.

شیخ بهایی می‏گوید: فردای آن روز، آن دانشمند شافعی را دیدم و گفتم: «مطالعه و بررسی تو به کجا رسید؟!».

او گفت: همانگونه که گفتم؛ شیعه‏ ها دروغ می‏گویند، زیرا من صحیح بخاری را دیدم هر دو روایت فوق در آن مذکور است، ولی

بین نقل این دو روایت، بیش از پنج ورق فاصله است، در حالی که شیعه می‏گفت: چهار ورق فاصله است!! [3] .

براستی عجب پاسخی؟  منظور وجود این دو روایت در آن کتاب است، خواه بین نقل آن دو روایت، پنج ورق فاصله باشد یا پنجاه ورق، چه فرقی می‏کند؟! چه بسا اختلاف در صفحه به خاطر اختلاف در چاپ و نسخه باشد!                 

قضاوت به عهده شما

پی نوشت ها:

[1] صحیح بخاری، ط دارالجیل بیروت، ج 7، ص 47.

[2]  صحیح بخاری، ج 9، ص 185- و مدارک دیگر در کتاب «فضائل الخمسه من الصحاح السته»، ج 3، ص 190.

[3] روضات الجنات (شرح حال شیخ بهاءالدین 



پنج شنبه 21 خرداد 1394برچسب:, :: 1:47 ::  نويسنده : alabd
استدلال علامه امینی و سوالی که بی جواب ماند

زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.
به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را  می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند.  پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود 70 الی 80 نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد 
اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد. آنان  شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید . علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که  ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید . همه قبول کردند . سپس علامه امینی فرمود : قال رسول الله (صلوات الله علیه ) : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه : هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت
مرده است .سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه  با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند . 
سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم ، بعد از کل جمع پرسید : 
آیا فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت ... ؟ 
اگر می شناخت ، امام زمان فاطمه  ( سلام الله علیها ) چه کسی بود ؟ 
تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی  یکی جلسه  را ترک کردند و با خود می گفتند  اگر بگوییم  نمی شناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه ( سلام الله علیها ) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده ؟  در حالی که بخاری ( از سرشناس ترین علمای اهل سنت ) گفته : ماتت و هی ساخطةعلیهما(1) - فاطمه  ( سلام الله علیها ) در حالی از دنیا رفت که به سختی ار ابوبکر غضبناک بود "و چون مجبور می شدند بر حقانیت
و امامت علی بن ابیطالب  (علیه السلام ) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند.
 

1- صحیح البخاری: ج 2/ 186، و مسلم ج 3/ 1380 مع اختلاف فی لفظ الحدیث و المعنى واحد

 الحاکم فی مستدرکه ج 3 ص 162، و العلّامة الکنجی الشافعی فی کتاب کفایة الطالب، فی أواخر/ الباب التاسع و التسعون.
و جاء فی مسند الشامین، ج 4، ص 198؛ و اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 30؛ و صحیح بخارى، ج 5، ص 82؛ و صحیح ابن حیان، ج 11، ص 153 و ج 14، ص 573: «غضبت فاطمة من أبی‏بکر و هجرته إلى أن ماتت

 



چهار شنبه 20 خرداد 1394برچسب:, :: 23:45 ::  نويسنده : alabd

وقتی بزرگان اهل سنت در مناظره مغلوب می شوند دهان به فحش می گشایند: 

روزى فضال بن حسن كوفي ، ابوحنيفه (امام فرقه حنفی) را دید که گروهى اطرافش را گرفته بودند. او داشت از فتواها و حديثهاى خود براى آنها نقل ميكرد و آنان مينوشتند.

فضال به دوست خود گفت: بخدا قسم از اينجا رد نميشوم تا ابو حنيفه را شرمنده كنم.
دوستش گفت: ابو حنيفه كسى است كه نميتوان بر او چيره شد و خيلى سفسطه باز است آدم را مغلوب ميكند. 
گفت: اين سخنان را بگذار تو ديده اى كه دليل شخص گمراهى بر دليل مؤمنى پيروز شود!
نزديك ابو حنيفه رفته سلام كرد او جواب داد اطرافيانش نيز جواب سلام را دادند.
گفت: يا ابو حنيفه من برادرى دارم ميگويد بهترين مردم بعد از پيغمبر على بن ابى طالب است من ميگويم نه ابا بكر است بعد از او عمر شما چه ميگوئيد؟
ابوحنیفه مدتى سر بزير انداخت آنگاه سر برداشته گفت در مقام آن دو همين بس كه هر دو در خانه پيغمبر كنار قبر او دفن شدهاند دليلى واضحتر از اين ميخواهى؟
گفت: من به برادرم همين حرف را زدم او گفت: اگر آن خانه مال پيغمبر بوده اينها در آنجا دفن شدهاند ستم بر پيغمبر روا داشته كه در خانه شخصى او دفن شده اند اگر مال ابا بكر و عمر بوده به پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بخشيده اند باز كار خوبى نكرده خانهاى را كه به پيغمبر بخشيدهاند دو مرتبه از بخشيدن خود برگشتهاند و در آن تصرف كرده اند.
ابو حنيفه سر بزير انداخت بعد گفت: نه تنها مال پيغمبر بود و نه مال آن دو ولى از جهت سهم دختران خود عايشه و حفصه در آنجا دفن شدند.
فضال گفت: من همين حرف را به او زدم در جواب من گفت: تو خودت ميدانى وقتى پيامبر اكرم از دنيا رفت نه زن داشت به هر زنى يك نهم از يك هشتم ميرسد (يعنى يك هفتاد و دوم) خانه پيغمبر را اگر به اين مقدار تقسيم كنيم سهم هر زنى يك وجب در يك وجب بيشتر نميشود چطورى شده كه اين دو نفر در بيشتر از اين مقدار تصرف كردهاند.
از آن گذشته چطور شد كه عايشه و حفصه از پيغمبر ارث برند ولى فاطمه دختر پيامبر اكرم ارث نبرد.
ابو حنيفه فرياد زد: اين مرد را از من دور كنيد كه خودش یک رافضى خبيث است!
احتجاج طبرسى ص 205
 

 



چهار شنبه 20 خرداد 1394برچسب:, :: 23:14 ::  نويسنده : alabd
 
 
سوال یک دختر بچه ۸ ساله شیعه از مدیر اهل سنت خود که باعث شد تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند :
 
ما در کلاس که ۲۴ نفر هستیم،معلم ما وقتی میخاد از کلاس بیرون بره،به من میگه: خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه…
و به بچه ها میگه: بچه ها،شما گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم
شما میگید پیامبر ص از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد
آیا پیامبرصلی الله علیه و آله،به اندازه معلم ما،بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی بهم نریزد؟!
جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه :برو فردا با ولیت بیا کارش دارم

 

دانش اموز رفت وفرداش با دوستش اومد.
مدیر گفت دختر چرا ولیتو نیووردی,مگه نگفتم ولیتو بیار ؟
دانش اموز گفت این ولیه منه دیگه .مدیر عصبانی شدو گفت :
منظور من سر پرستته، پدرته، رفتی دوستتو آوردی؟
دانش اموز گفت : نشد دیگه اینجا میگی ولی یعنی سر پرست، پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست.


چهار شنبه 20 خرداد 1394برچسب:, :: 20:16 ::  نويسنده : alabd

داستان مناظره علامه حلی با علمای اهل سنت

روزی سلطان خدا بنده تصمیم می گیره که تشیع یا تسنن رو مذهب رسمی کشور انتخاب کنه. قرار شد ازعلمای تشیع و تسنن دعوت کنه که باهم مناظره ای داشته باشند. دویست نفر از علمای اهل سنت آمدند ویکی از علمای شیعه که آن عالم شیعه علامه حلی (ره) بود.
سلطان خدا بنده روی تخت سلطنت نشته بود و تمام علمای اهل سنت دور تا دور مجلس نشسته بودند. علامه حلی وارد مجلس شد نگاهی به اطراف کرد و نعلین خودش را زیر بغلش گذاشت و یک راست کنار تخت حاکم نشست .
یکی از علمای اهل سنت گفت : دیدید بی ادبی شیعه را این یکی از رو حانیون آنهاست. سلطان خدا بنده علت این کار را از علامه حلی پرسید. علامه در جوابش گفت: پیامبر فرمود هر وقت وارد مجلسی شدید هر کجا جا بود آنجا بنشینید . سلطان نگاهی به اطراف کرد ودید که حق با علامه حلی است .
بعدیکی از اهل سنت علت اینکه چرا نعلین خود را زیر بغل گرفته بود را از علامه حلی پرسید و گفت مگر اینجا دزد است؟
علامه حلی جواب داد بله اینجا دزد هست!!!!
گفتند : چرا؟
علامه حلی گفت: یک روایت دیدم که در زمان پیغمبر صلی الله علیه وآله پیامبر اکرم(ص) کفش های خود را از پا درآورد و وارد مسجد شدند وامام شافعی کفش های پیامبر را دزدید من هم گفتم لابد کفش های مراهم می دزدند!!! شافعی ها فریاد زدند که دروغ میگوید آصلاً امام شافعی در زمان پیا مبر نیود.
علامه حلی گفت راست میگی پس مالک بود. مالکی ها فریاد زدند که مالک 200سال بعد پیامبر بود.
علامه حلی گفت ببخشید راست میگویید حنف بود حنفی ها فریاد زدند که اصلا حنف در زمان پیامبر نیود.
علامه حلی گفت پس حنبل بوده . حنبلی ها گفتند حنبل زمان رسول الله نبوده .
علامه حلی گفت پس در زمان رسول الله نه شافع بوده نه مالک نه حنف و نه حنبل درسته؟
اهل سنت گفتن بله هیچ یک نبودند.
علامه حلی گفت: جناب سلطان من این حدیث را جعل کردم ، میخواستم که علمای اهل تسنن اقرار بگیرم که علماشان اصلاًدر زمان پیامبر نبودند. حالا من یک سوال دارم آیا امام علی علیه السلام بود یا نبود؟
همه گفتند بله علی بود.
علامه حلی گفت: کدام عقل اجازه میدهد که حضرت علی علیه السلام داماد پیامبر، اولین مسلمان، وصی پیامبر، با این همه فضائل که در زمان حضرت رسول همه کاره دین بود را کنار بگذاریم وکسانی که زمان حضرت رسول نبودند را قبول کنیم.



چهار شنبه 20 خرداد 1394برچسب:, :: 19:40 ::  نويسنده : alabd

 امام حسن عسکری علیه السلام:

کَلَّمَ اللهُ عزّوجلّ مُوسی بنِ عِمرانَ علیه السلام: قالَ مُوسی: اِلهی ما جَزاءُ مَن صَلَّی الصَّلَواتِ لِوَقتِها؟ قالَ: اَعطَیتُهُ سُؤلَهُ وَ اُبیحَهُ جَنَّتی
موسی بن عمران علیه السلام با خداوند سخن گفت و عرض کرد: خدایا! جزای کسی که نمازش را در اوّل وقت می‌خواند چیست؟ خداوند فرمود: خواسته‌هایش را برآورده و بهشتم را به او مباح می‌گردانم.منبع: بحارالانوار ج ۸۲ ص ۲۰۴

 

شهید بروجردی و نماز اول وقت

طی ده سال زندگی مشترکی که باهاش داشتم، هیچ وقت نمازش ترک یا دیر نمی‌شد.

در طول مسافرت‌هایی که با محمد داشتم هرگاه در راه صدای اذان می‌آمد، هر کجا بود ماشین را پارک می‌کرد و نمازش را می‌خواند.

بارها به ایشان گفتم حالا که مقصد نزدیک است نمازتان را شکسته نخوانید، بگذارید وقتی به خانه رسیدیم نمازتان را کامل بخوانید.

در جواب می‌گفت: “حالا که موقع اذان است نماز می‌خوانم، شاید به منزل نرسیدیم. اگر رسیدیم دوباره کامل می خوانم.”

در تمام این مدت هیچگاه یاد ندارم که محمد بدون وضو باشد.

غیر ممکن بود نماز شبش ترک شود…

خاطره ای از زندگی سردار شهید محمد بروجردی

منبع: کتاب شهید بروجردی، نشر یا زهرا (س)

 

غذای روح

با صدای اذان از سر سفره بلند شد
گفتیم: غذات سرد میشه!!!
گفت: نه! میرم نماز؛ وگرنه غذای روحم سرد میشه …

خاطره ای از زندگی مهندس شهید محمود شهبازی
جانشین لشکر۲۷ محمد رسول الله و فرمانده سپاه همدان

 

دارند اذان می گویند!!!

کنار هلیکوپتر جنگی‌اش ایستاده بوده و به سوالات خبرنگاران جواب می‌داد
خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟
شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ‌
ما برای خاک نمی‌جنگیم؛ ما برای اسلام می‌جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد…
این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند
شیرودی آستین‌هایش را بالا زد
چند نفر به زبان‌های مختلف از هم می‌پرسیدند:‌
کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده!!!
شیرودی همانطور که می‌رفت ، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت:
نماز! دارند اذان می‌گویند…

خاطره ای از زندگی خلبان شهید علی اکبر شیرودی
منبع: کتاب برگی از دفتر آفتاب، صفحه ۲۰۱

 

به کار بگویید وقت نماز است…


سخت مشغول کار بودیم.

می خواستیم هر چه زودتر تمام شود تا راهی خانه شویم. در این فکر بودم که کی کار تمام می‌شود.

ناگهان دیدم حمزه دست از کار کشیده و می‌رود.

با تعجب گفتم: « کجا؟» برگشت طرفم ؛ صورتش را به طرف آسمان گرفت و گفت:

« وقت نماز است ، مگر صدای اذان را نمی‌شنوی؟ »

گوش دادم ، صدای ضعیفی از روستا می‌آمد.

گفتم: « خب باشه، بیا کار را تمام کنیم بعد می‌رویم نماز می‌خوانیم.»

با تعجب گفت: « چطور اینقدر به نفس خودت اهمیت می‌دهی اما به خدای خودت نه؟ » رو گرداند و رفت.

خاطره ای از شهید حمزه اباذری به نقل از برادرش

منبع: نشریه با شهدا در جمعه شماره ۷۰

 

اول نماز…

سر تا پاش خاکی بود و چشماش سرخ شده بود از سوز سرما.

دو ماه بود ندیده بودمش.

از چهره اش معلوم بود خیلی حالش ناجوره، اما رفت و وضو گرفت تا نماز بخونه.

گفتم: شما حالت خوب نیست، لااقل یه دوش بگیر، یه غذایی بخور، بعد نماز بخون.

سر سجاده ایستاد. نگاهی بهم کرد و گفت:

من خودم رو با عجله رسوندم خونه تا نماز اول وقت بخونم…

کنارش ایستادم، حس می‌کردم هر لحظه ممکنه بیفته زمین

تا آخر نماز ایستادم تا اگه خواست بیفته بگیرمش

حتی تو اون شرایط سخت هم حاضر نشد نماز اول وقتش ترک بشه

راوی: همسر شهید محمد ابراهیم همت
منبع: یادگاران ” کتاب همت ” ، صفحه ۵۶



چهار شنبه 20 خرداد 1394برچسب:شهدا , عکس شهدا؛ کرد , , :: 11:1 ::  نويسنده : alabd

 

تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس....!!!
▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀▀
دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه. من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر.
چشمش که به قیافه ی لرزان زن و بچه ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا.

پرسید: «کجا می رین؟»
مرد کُرد گفت: «کرمانشاه»
– رانندگی بلدی؟
– کُرد متعجب گفت: «بله بلدم!»
علی دمِ گوشم گفت: «سعید بریم عقب.»
مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان!
باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم.
لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟»
اون هم مثل من می لرزید، اما توی تاریکی خنده اش را پنهان نکرد و گفت:
«آره می شناسمش، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس....

هدیه به روح شهید علی چیت سازیان ( صلوات)  




سه شنبه 19 خرداد 1394برچسب:, :: 1:52 ::  نويسنده : alabd


من يه سوال ساده از اهل سنت دارم وآن  اينکه؛ آیا 
پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم  داناتر بود يا ابوبکر؟ اگر بگویند  ابوبکرداناتر بود این برخلاف آیات قرآن و اعتراف اهل سنت می باشد ، ولي اگر جواب دهند  پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم داناتر است ،  پس  چطور این مطلب به اين مهمي رو ابوبکر فهميد که باید جانشین داشته باشد و عمر را انتخاب کرد ، ولي پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم متوجه نبود؟ درصورتی که  اگر بگوید:  پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم  امر به اين مهمي رو انجام نداده(یعنی جانیشنی انتخاب نکرده ) این  یک توهين بسیار بزرگی  به ساحت مقدس پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم  می باشد ؛ یعنی نعوذ بالله، عقل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  به اندازه ابوبکر نیست؟؟؟؟؟

سوال دیگر من از اهل سنت اینه که اگر  براي انتخاب خليفه بايد جمع تصميم بگيرند؛ چرا  که  ابوبکر به اين شيوه انتخاب شد ؛ پس چرا عمر توسط ابوبکر انتخاب شد دوباره عثمان توسط جمع انتخاب شد؟َ



دو شنبه 18 خرداد 1394برچسب:, :: 20:16 ::  نويسنده : alabd
1- روایتی هست که در منابع معتبر شیعه و سنی آمده: هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. سوال: آیا حضرت زهرا (س) امام زمانش را می شناخت یا خیر؟

2- دوستان می گویند که رهبر باید شورایی انتخاب شود. سوال: خلیفه دوم را کدام شورا تعیین کرد؟

3-  دوستان اهل سنت، یا مالکی اند، یا شافعی اند، یا حنفی و یا حنبلی. سوال: این چهار امام شما، در کدام قرن زیسته اند؟ شاگرد چه کسانی بوده اند و چه ارتباطی با خلفایتان دارند؟ 

4 - شیعیان، ادعیه و مناجاتهای بسیاری از ائمه دوازده گانه شان دارند. سوال: چند دعا یا مناجات یا تسبیح پروردگار از خلیفه اول تا سوم و یا ائمه چهارگانه شما نقل شده است؟

5- روایت معتبری در کتب شیعه و برخی کتب اهل سنت است که اذعان می کند، خلفای بعد از پیامبر، ۱۲ نفرند. این روایت حتی در تورات هم آمده است (روایت ۱۲ امام). سوال: ۱۲ خلیفه شما کدامند؟



صفحه قبل 1 صفحه بعد